معنی حبیبی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حبیبی. [ح َ] (اِخ) نام شاعری عثمانی است. وی اصلاً ایرانی و در دوره ٔ سلطان بایزیدخان ثانی به اسلامبول رفته و به زمان یاورسلطان سلیم خان وفات کرده است. او عالم متفننی بوده وسیاحت های بسیار کرده، و شیوه ٔ ایرانی داشت. اشعار او عاشقانه و صاحب سبکی خاص است و بیت ذیل از اوست:
گر سنکچون ایتمیم چاک ای گل نازک بدن
قبرم اولسون اول قبا اگنمده، پیراهن کفن.
(قاموس اعلام ترکی).

حبیبی. [ح َ] (اِخ) نام یکی دیگر از شاعران عثمانی و ازمردم آیدین است. و وی خطیب قصبه ٔ بارده بود. و اختلالی در عقل وی راه یافت و از آن پس ترک خطابه گفت و باقی عمر را به ولگردی گذرانید. (قاموس اعلام ترکی).

حبیبی. [ح ُ ب َ] (ص نسبی) منسوب به حُبیب، بطنی از بنی عامربن لوئی است. (سمعانی).

حبیبی. [ح َ] (اِخ) اندلسی. محمدبن سلیمان بن احمدبن حبیب بن عبدالملک بن عمربن ولیدبن عبدالملک بن مروان حبیبی اندلسی. وی از رجال بلد خویش روایت دارد و در همانجا در محرم سال 328 هَ. ق. یا 329 در گذشت. (سمعانی ورق 155).

حبیبی. [ح َ] (اِخ) مروزی. ابوبکر عبدالرحمان بن عبداﷲبن محمدبن حبیب بن حماد. وی از محمدبن ابراهیم ابوحمزه ٔ مروزی روایت دارد. و ابومحمد عبداﷲبن احمدبن حمویه هروی از وی روایت کند. دارقطنی گوید:حبیبی عبدالرحمان حسنی مروزی و پسر عم او علی بن محمد دو محدث بودند و احادیث منکره دارند. (سمعانی ورق 155). و خطیب گفته است: عبدالرحمان عم علی بن محمد است نه پسر عم او. (لسان المیزان ج 4 ص 259). ولی سمعانی در یک سطر وی را عم و در سطر دیگر پسرعم خوانده است. ابن حجر نیز ترجمه ٔ وی را از قول دارقطنی نقل کرده است. رجوع به لسان المیزان و سمعانی ج 3 ص 429 شود.

حبیبی. [ح َ] (اِخ) مروزی. ابواحمد علی بن محمدبن عبداﷲبن محمدبن حبیب بن حمادالمروزی الحسنی. وی در مرو بخارا از جماعتی از مروزیان حدیث نقل کرد، مانند عبدالعزیزبن حاتم، و محمدبن فضل بخاری و جز ایشان. و حفّاظی مانند ابوعبداﷲبن منده، و ابوعبداﷲ البیع و ابوعبداﷲ غنجار بخاری و ابوعلی ذعلی از وی روایت کنند. ابوکامل بصری در کتاب «المضافات » از برخی مشایخ آرد که: چون ابواحمد حسنی وارد بخارا شد و دعوی سماع از سهیل بن متوکل بخاری نمود او را تکذیب کردند و نشانی خواستند، او گفت: چون دست بر صورت نهادی تمام صورتش بگرفتی از پهنی دست که داشت، پس از وی پذیرفتند. غنجار گفت: وی در محرم 350 هَ. ق. به بخارا آمد. و در ربیعالاول 351به مرو شد و در جمعه ٔ 17 رجب 351 در آنجا بدرود زندگی گفت و عم او عبدالرحمان بن عبداﷲ حبیبی است. (سمعانی ص 155). ابن حجر او را حنینی مروزی خوانده گوید: مات فی عشر الثلاثمایه. از فضل بن عبدالجبار و سهل بن متوکل و عبدالعزیزبن حاتم و دیگران روایت دارد. حاکم گفت: دروغ می گفت و حال جیزی از وی بهتر است. و نسبت او به جدش حبیب بن حماد بود. سپس ابن حجر قول سمعانی را یاد کرده و آنگاه از دارقطنی آرد که: احادیث منکره دارد و غنجار در کتاب تاریخ بخارا وفات وی را مانندسمعانی آورده است. (لسان المیزان ج 4 صص 258- 259).

حبیبی. [ح َ] (اِخ) هبهاﷲبن محمدبن الحسن بن احمدبن طلحه. مکنی به ابوالقاسم. ابن ابی غالب حبیبی، وی از خاندان محدثین بود. از پدر خویش و از ابوعبداﷲ حسین بن احمدبن طلحهالبغال و از ابوالحسن علی بن محمد العلاف المقری روایت شنیده است. ابوسعد در معجم خویش او را یاد کرده است. (معجم البلدان در کلمه ٔ حبیب).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر