معنی حبةالقلب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حبهالقلب. [ح َب ْ ب َ تُل ْ ق َ] (ع اِ مرکب) نقطه ٔ سیاه دل. خون دل. دانه ٔ دل. حبه ٔ دل. یا آنچه سیاه است در دِل. (منتهی الارب). مهجه. سویداء. ثمرهالقلب. تأمور. جلجلان القلب. نقطه ٔدل. سیاهی دل. میان دل. (مهذب الاسماء):
و صولجان بیدی شادن
لایجسر العاشق اَن یذکره
و صولجان الصدغ من خدّه
متخذ حبهَ قلبی کره.
ابوالفتح بستی.
حب لولی گر از شکر باشد
حبهالقلب را ضرر باشد.
اوحدی.
اصابت فلانه حبه قلب فلان، دل او را ربوده است. (ذیل اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

سویدا

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر