معنی حاضرجواب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حاضرجواب. [ض ِ ج َ] (ص مرکب) آنکه عادهً جواب فی الحال تواند گفتن. آنکه زود پاسخ کندگفته ای را. آنکه بی اندیشه پاسخ سخن ها گوید. نَقِل. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زنبر. (منتهی الارب) لُقاعه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء):
ساقیان نادره گوینده ٔ شیرین ادا
مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب.
مختاری غزنوی.
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.
(بوستان).
- حاضرجواب شدن، نَقَل. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

(~. جَ) [ع.] (ص مر.) کسی که مهیای جواب گفتن است.

فرهنگ عمید

کسی که پاسخ سخنی را بی‌اندیشه و زود می‌گوید، آماده برای پاسخ گفتن: تٲمل‌کنان در خطا و صواب / به از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱: ۱۵۴)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر