معنی حارثة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) راویه است و از علی (ع) روایت دارد. و ابواسحاق از او روایت کند. رجوع به امتاع الاسماع ص 84 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن مالک. رجوع به حارث بن مالک انصاری و کتاب الاصابه ج 1 ص 312 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن عمرو الشیبانی. از بنی ذهل، از شیبان، از عدنانیه، جدی جاهلی و منکدربن لبید از فرزندان اوست. رجوع به الاعلام زرکلی شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن عمروبن المؤمل. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 و رجوع به حارث بن عمروبن مومل شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن عمروبن مزیقیا الاسدی، از قحطان اوجدی است جاهلی و منازل فرزندان وی، که بقولی همان قبیله ٔ خزاعه هستند، پس از هجرت از یمن، به مرالظهران، در یک منزلی مکه بود. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 225 و معجم البلدان، کلمه ٔ ظهران، واعلام زرکلی، و رجوع به حارث بن عمروبن مزیقیا شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن قدامه. شیخ طوسی در رجال خود وی را از یاران علی (ع) شمرده، و برخی او را جاریهبن قدامه خوانده اند و صحیح جیم است. (تنقیح المقال ج 1 ص 249).

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن قطن بن زابربن حصن بن کعب بن علیم بن جناب الکلبی. صحابی است وابن شاهین از طریق هشام بن الکلبی آرد که حصن و حارثه پسران قطن برسولی خدمت پیغمبر (ص) رسیدند و اسلام آوردند و رسول (ص) نامه ای درباره ٔ آنان نوشت و حصن اشعاری در مدح حضرت او گفت که از آنجمله است بیت ذیل:
وجدتک یا خیر البریه کلها
نبت کریما فی الارومه من کعب.
و ابن سعد نیز از هشام بن کلبی به اسنادی دیگر، وفادت حارثه را بخدمت رسول (ص) نقل کند و گوید: انه صلی اﷲ علیه و آله وسلم کتب کتاباً لحارثهبن قطنی: هذا کتاب من محمد رسول اﷲ لاهل دومه الجندل و ما یلیها من طوائف کلب مع حارثهبن قطن لنا الصاخبه من البغل و لکم الصامت من النخل علی الحارثه العشر و علی العامره نصف العشر». رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 312 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن قعین بن جلیدبن حدید الطائی، از قبیله ٔ بنی طریف بن مالک. ابن شاهین در ترجمه ٔ زیدالخیل از او نام برد و بنقل از ابن الکلبی آرد که او گفت حارثه با زید برسولی بخدمت رسول (ص) رسید و شرف صحبت یافت. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 312 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن مالک بن عضب بن جشم بن الخزرج از بنی مخلدبن عامربن زریق انصاری زرقی. واقدی و ابن عبدالبر او را در زمره ٔ کسانی که وقعه ٔ بدر را درک کرده اند آرند و بنابراین باید او را در شمار صحابه آورد ولی ابن حجر این قول را استدراک کند و در آن قسمت از کتاب خود ازاو نام برد که بترجمه ٔ احوال کسانی که زمان رسول (ص) را دریافته و بشرف صحبت نائل نیامده اند جای داده. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن عدی بن امیهبن الضبیب الجذامی الضبیبی. ابن ابی حاتم، بروایت از پدر خود، و ابن ماکولا گویند که حارث را صحبت است. فرموده ٔ رسول (ص): «اللهم بارک لحارثه فی طعامه » در حق این حارثه است پسر او از پدر روایت دارد و ابوبشر دولابی و ابن منده از این پسر روایت کنند. بخاری نیز از حارثه نام برد و ابوعمر او را مجهول شمارد. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 312 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن مالک بن نعمان انصاری، کلینی در کتاب الکافی در باب حقیقت ایمان و یقین، داستانی از مذاکره ٔ پیغمبر (ص) با حارثه نقل کرده گوید: پیغمبر (ص) دعا کرد که شهادت نصیب او شود و پس از چند روز او را همراه با سریه ای بجنگ فرستاد حارثه در آن جنگ هشت یا نه تن را بکشت و عاقبت خود نیز شهید شد. و در روایت قاسم بن برید آمده است که وی بهمراهی جعفربن ابوطالب کشته شد و او دهمین تن است که در آن جنگ بشهادت رسید. (تنقیح المقال - ج 1 ص 239).

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن مُضَرِّب العبدی محدث و از کسانی است که زمان پیغمبر (ص) را درک کرده ولی شرف صحبت نیافته اند. وی از عمر و علی (ع) و جز آنان روایت دارد وابواسحاق از او روایت کند و سبیعی وی را ثقه شمارد.رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن النعمان بن نفیعبن زیدبن عبیدبن ثعلبهبن غنم بن مالک بن النجار الانصاری. به قول ابن سعد کنیت او ابوعبداﷲ است. او صحابی و بگفته ٔ ابن سعد و موسی بن عقبه از کسانی است که وقعه ٔ بدر را درک کرده اند.ابن اسحاق نیز از وی نام برد ولی نام جد او را رافعآرد. نسائی از طریق زهری از عروه،، و عروه از عائشه و عائشه از پیغمبر (ص) آرد که گفت: «دخلت الجنه فسمعت قراءه فقلت من هذا فقیل حارثهبن النعمان » سپس رسول (ص) فرمود «کذلکم البر » واحمد طبرانی از طریق زهری آرد گفت عبداﷲبن عامربن ربیعه از حارثه مرا روایت کرد که گفت: «مررت علی رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم و معه جبرائیل جالس فی المقاعد فسلمت علیه فلما رجعت قال هل رأیت الذی کان معی قلت نعم قال فانه جبرئیل و قد رد علیک السلام » و ابن شاهین از طریق مسعودی از حکم، از قاسم روایت کند:«ان حارثه اتی النبی صلی اﷲ علیه و آله وسلم و هو یناجی رجلا فجلس و لم یسلم فقال جبرائیل اما انه لوسلم لرددنا علیه، فقال لجبرائیل و هل تعرفه ؟ فقال: نعم هذا من الثمانین الذین صبروا یوم حنین رزقهم و رزق اولادهم علی الجنه فی الجنه» حارث و طبرانی از طرق مختلفه این روایت را آورده اند بخاری در تاریخ خود از طریق ثابت از عبداﷲبن رباح آرد که حارثه عثمان را گفت «ان شئت قاتلنا دونک » حارثه از پیغمبر (ص) سماع دارد وگوید: «سمعت رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله وسلم یقول مناوله المسکین تقی مصارع السوء» ابن سعد و گروهی از محدثین و ارباب رجال گویند که حارثه در اواخر عمر نابینا گردید و ابن سعد گوید که او در خلافت معاویه مرده است. رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 313و امتاع الاسماع ص 407 و صفه الصفوه ج 1 ص 187 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن النمر. مکنی به ابی اثال. از کسانی است که زمان پیغمبر (ص) را دریافت ولی بشرف صحبت نائل نیامد در عهد ابوبکر وقعه ٔ یرموک را درک کرد. ابومخنف از مالک بن قسامه آرد که شاعر مسلمانان در وقعه ٔ یرموک گفت:
یحیی جذاما و لخما کل سلهبه
واستکحم القتل اصحاب البراذین.
و نیزمالک بن قسامه گوید سپس ابواثال حارثهبن النمر چنین انشاد کرد:
للّه بالیرموک قوم طحطحوا
احساب عانی الروم بالاقدام
فتعطلت منهم کنائس زخرفت
بالشام ذات قساقس و رخام.
رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 و 57 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن وهب خزاعی مادر او ام کلثوم، دختر جرول بن مالک خزاعیه است و برادر مادری عبیداﷲبن عمر است.حارثه صحابی و محدث است. از پیغمبر (ص) و حفصه دختر عمر و جز او روایت دارد. او را در صحیحین چهار حدیث باشد که از آن جمله است:«صلی بنا النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم آمَن ُ ما کان الناس بمنی رکعتین » ابواسحاق سبیعی و معبدبن خالد و غیرهما از او روایت دارند رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 313 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن هرم عقیمی بصری. تابعی است. رجوع بکتاب کنی دولابی ج 2 ص 6 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن یزید ابی زهیربن امری ٔ القیس الانصاری الخزرجی صحابی است و بستی به نقل از محمدبن فلیح و او به نقل از موسی بن عقبه، آرد که حارثه وقعه ٔ بدر رادرک کرد و ابراهیم بن منذر، به نقل از محمدبن فلیح، نام او را خارجه آرد و در این معنی با بستی مخالف است. و چون بستی و ابراهیم بن منذر هر دو از محمدبن فلیح روایت کنند، مخالفت این دو با یکدیگر عجیب است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن عمرو. ملقب به ذوالتاج. رجوع به ذوالتاج شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن عبیدالکلبی. ابوحاتم سجستانی او را در زمره ٔ معمرین آرد، و گوید که هشام کلبی گفت: سلمهبن مغیث، یکی از اولاد حارثه، مرا روایت کرد که گمان کنم حارثه پانصد سال (!) زندگی کرده است و از او این اشعار انشاد کرد:
الایالیتنی قضّیت عمری
و هل یجدی علی ّ الدهر لیتی
حنتنی حانیات الدهر حتی
بقیت رذیه فی قعر بیتی
تأذی بی الاقارب اذرأونی
بقیت و این منی الیوم موتی.
و ابن حجر او را در زمره ٔ کسانی که زمان پیغمبر (ص) را درک کرده اند آورده است رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) رجوع به غسان شود. (صبح الاعشی ج 1 ص 319).

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن الحارث بن الخزرج بن عمرو الاوسی الازدی القحطانی. جدی است جاهلی و رافعبن خدیج و برأبن عازب از فرزندان اویند. رجوع به الاعلام زرکلی شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن الاضبط، و بقولی حارثه الاضبط السلمی. محدث است، او از پدر خود و پسر او یحیی و یا عبدالرحمن، از وی روایت کند. رجوع بکتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 53 و 54 و 310 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) غطریف بن امرءالقیس [البطریق] ابن ثعلبهبن مازن بن الازدبن الغوث من ولد کهلان بن سبا.رجوع به تاریخ سیستان ص 49 و مجمل التواریخ والقصص ص 150 و 174 و 225 شود. || قبیله ای از غسان که بطنی از ازد بوده اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 319).

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانهبن یربوع بن حنظلهبن زید مناهبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی. از سادات و فرسان بنی تمیم و از سرداران و امراء عصر اموی است. او مردی خطیب و شاعری فصیح بود و او را با عمر و علی (ع) و زیاد حکایاتی است. حارثه شراب میخورد و بر روی او اثری بود روزی نزد زیاد رفت. زیاد او را گفت: ما هذا الاثر بوجهک ؟ حارثه گفت: اصلح اﷲ الامیر رکبت فرسا لی اشقر فحملنی حتی صدم بی الحائط. زیاد گفت: لورکبت الاشهب لم یصبک مکروه. (مقصود حارثه از فرس اشقر؛ شراب، و مقصود زیاد از فرس اشهب، شیر«لبن » است.) روزی زیاداو را گفت: خطیب تر مردم کیست، من یا تو؟ حارثه گفت:الامیر اخطب منی اذا توعد و وعد و اعطی و منع و برق و رعد، و انا اخطب منه فی الوفاده و فی الثناء و التحبیر، و انا اکذب اذا خطبت فاحشو کلامی بزیاده ملیحه شهیه، والامیر یقصد الی الحق و میزان العدل ولا یزید فیه شعیره ولا ینقص منه ! زیاد گفت: خدای تو را مرگ دهاد! صفت من و خود را خوب بیان کردی و با اینکه خطابه را بتمامها بخود اختصاص دادی مرا خشنود ساختی و خود را رهائی بخشیدی. سپس روی بفرزندان خود کرد و گفت بجان شما سوگند که سخن صریح چنین است. وقتی زیاد را بر همنشینی با حارثه ٔ شراب خواره ملامت کردند. زیاد گفت: اتلوموننی علیه ! فواﷲ ما تفل فی مجلسی قطّ و لاحک رکابه رکابی و لا سارمعی فی علاوه الریح فغبّر علی و لا دعوته قطّ فاحتجت الی تجشم الالتفات الیه حتی یوازینی ولا شاورته فی شی ٔ الانصحنی و لا سألته عن شی ٔ من امرالعرب و اخبارها الا وجدته به بصیراً. پس از مرگ زیادپسر او عبداﷲ بحارثه التفات نکرد و نسبت بوی سختیهاروا داشت حارثه او را گفت با اینکه مقام مرا نزد پدر خود میدانی این ستم و جفا چرا بر من روا میداری ؟ عبیداﷲ گفت: پدرم بدان جایگاه رسیده بود که عیب بر اونهادن و خرده گیری از او ممکن نبود اما من جوانم و کار جوانان میتوان بمن نسبت داد، تو مردی شراب خواره ای ترسم چون ترا به خود نزدیک کنم و بوی شراب از تو دمیدن گیرد مردم گمان کنند که من شراب خورده ام اگر خواهی نخستین کسی از آیندگان نزد ما و آخرین کسی از روندگان از پیش ما باشی دست از می خوارگی بردار حارثه گفت از این کار دست برمیدارم، برای تقرب بتو، نه برای خدا و از عبیداﷲ خواست که او را کاری دهد. عبیداﷲ او را ولایت سرّق داد. هنگام رفتن حارثه بدانجا گروهی او را مشایعت کردند و ابوالاسود الدّؤلی در زمره ٔ آنان بود، حارثه را گفت:
احار ابن بدر قد ولیت ولایه
فکن جرذافیها تخون و تسرق
فلاتحقرن یا حار شیئاً تصیبه
فحظک من ملک العراقین ُ سرّق
فان جمیع الناس اما مکذب
یقول بما یهوی و اما مصدق
یقولون اقوالا بظن و شبهه
فان قیل هاتواحققوا لم یحققوا
ولا تعجزن فالعجزاخبث مرکب
فما کل مدفوع الی الرزق یرزق
و بارز تمیماً بالغنی ان للغنی
لسانا به المرءُ الهیوبه ینطق.
حارثه گفت: لا یعمی علیک الرشد. و بدین ابیات بدو پاسخ داد:
جزاک ملیک الناس خیر جزائه
فقد قلت معروفا و اوصیت کافیا
امرت بحزم لو امرت بغیره
لا لقیتنی میه لرایک عاصیا
ستلقی اخا یصفیک بالود حاضرا
ویولیک حفظ الغیب ما کان نائبا.
حارثه را دیوانی است واز اشعار اوست:
اذا ما مت سر بنوتمیم
علی الحدثان لو یلقون مثلی
عدو عدو هم ابدا عدوی
کذلک شکلهم ابدا و شکلی
و نیز او راست:
اذا الهم امسی و هوداءُ فأمضه
ولست بممضیه و انت تغازله
ولا تنزلن امرالشدیده بامری
اذا رام امر عوّقته عواذله
و قل للفؤاد ان نزابک نزوهً
من الروع افرخ اکثر الروع با طله.
همو گوید:
خلت الدیار فسدت غیر مسّود
و من الشقاء تفرُدی بالسّؤدد.
و در هنگام تخالف دو قبیله ازد و ربیعه گوید:
لا تحسبن َّ فؤادی طائراً فزعا
اذا تخالف ضب البروالنون
گویند حارثه در کودکی اسلام را درک کرده است و مسلمان شده و از کسانی است که با سجاح قیام کردند و پس از آن هدایت یافت. گروهی حارثه را تابعی دانند و حاکم، در تاریخ نیشابور از سلیمان بن احمد لخمی، یعنی طبرانی معروف، آرد که حارثه از صحابه است. ابن حجر گوید در معجم طبرانی نامی از او نیامده است بنا براین نباید وی را در زمره ٔ صحابه آورد و چون ابوالفرج اصفهانی گوید حارثه از هم سالان و هم عصران احنف بن قیس میباشد باید گفت از کسانی است که زمان پیغمبر (ص) را درک کرده و بخدمت او نرسیده است. مبرد در کامل آرد که در ولایت عبداﷲبن الحارث، معروف به ببه، به عراق، حارثه مأمور جنگ با خوارج شد و از پیش آنان بگریخت و با کسان خود، در نهرتیری، بکشتی نشست، کشتی او را غرق کردند و حارثه و کسان او در این واقعه زندگی را بدرود گفتند و آن در سال 64 هَ. ق. بود. رجوع به البیان والتبیین ج 2 ص 152 و 153 و ج 3 ص 141 و 142 و 261 و عیون الاخبار ج 1 ص 58 و 59 و ج 2 ص 201 و 202 والمعرب جوالیقی چ مصر ص 289 و معجم البلدان، در کلمه ٔ سرّق، و کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 56 و کشف الظنون، در کلمه ٔدیوان و الاعلام زرکلی شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن ثور. شیخ طوسی در رجال خود وی را در عداد اصحاب علی (ع) ذکر کرده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 249).

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن جابر العبدی، از قبیله ٔ عبدالقیس. از بطن بنی عصر. در وفدی از عبدقیس بخدمت پیغمبر (ص) رسیده است. در باب این وفد قصه ای است بدین قرار: آنگاه که اشج عبدالقیس یعنی منذربن عابدبن حارث بن منذربن نعمان عبدی اسلام آورد و مدتی هم اسلام خود را پنهان میداشت، در سال فتح مکه با شانزده تن از بزرگان بقصد رسیدن بخدمت پیغمبر (ص) آهنگ مدینه کردند، و یکی از این شانزده تن حارثه بود، ولی در شب پیش از روز رسیدن آنان پیغمبر (ص) عزم فتح مکه را جزم و بدان سوی متوجه شده و در باب این وفد فرموده است: «لیأتین رکب من قبل المشرق ولم یکرهوا علی الاسلام لصاحبهم علامه» و چون رسول (ص) بمدینه بازگشت شرف حضور بخدمت او را یافتند. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 310 و ج 3 ص 236 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن جبلهبن شراحیل الکلبی. عبدان و ابوموسی به تبعیت عبدان، وی را در شمار صحابه آرند. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 310 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن جناب بن هبل العذری. از کنانه عذره، از قحطان، جدّی جاهلی و بجدل بن انیف، جّد مادری یزیدبن معاویه، از فرزندان اوست. رجوع به الاعلام زرکلی شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن حرام. ابن حجر نام او را در زمره ٔ کسانی که زمان پیغمبر (ص) را درک کرده و بصحبت نائل نیامده اند آورده است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن ظفر. مؤلف اصابه گوید: ابن شاهین نام او را درحرف حا آورده و ابو موسی نیز او را متابعت کرده است ولی صحیح جیم است [یعنی جاریه] (کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73). رجوع بجاریهبن ظفر... شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن حمیر (خارجهبن حثیل و خارجهبن الحمیر) اشجعی حلیف بنی سلمه. صحابی است و موسی بن عقبه و ابوالاسود از عروه، و یونس بن بکیر، از ابن سحق، او رادر زمره ٔ کسانی که وقعه ٔ بدر را شاهد بودند آرند. ابراهیم بن سعد نام او را خارجه ضبط کرده است و در ضبطنام پدر وی نیز اختلاف است. گروهی او را جمیره نوشته اند و طبری حمیره گفته است و ابوموسی، بنقل از ابی حاتم، جمیزه آورده است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 310 و 311 و امتاع الاسماع ص 271 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن ربیع انصاری. عبدان و ابوبکربن علی او را در زمره ٔ صحابه آرند و ابوموسی سخن آن دو را استدراک کند. عسقلانی گوید: ظاهراً این شخص همان حارثهبن سراقه آتی الذکر باشد. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن سراقهبن عدی بن النجار الانصاری النجاری. صحابی و مادر او ربیع دختر نضر عمه ٔ انس بن مالک است، احمد و طبرانی، از طریق حمادبن سلمه، از ثابت بن انس و بخاری و نسائی، از حمید، و ترمذی، از طریق سعید، از انس روایت کنند که اودر وقعه ٔ بدر بشهادت رسید و ارباب مغازی نیز با این قول موافق اند و در امتاع الاسماع آمده است که نخستین کسی از انصار که بقتل رسید حارثه بود و حبان بن العرقه او را شهید کرد. و ابن منده بر روایت حمادبن سلمه اعتماد دارد و میگوید حارثه در یوم احد بشهادت رسید ولی ابونعیم قول ابن منده را انکار کرده و در انکار خویش مبالغه ورزیده است. و در روایت طبرانی، از طریق حماد، و بغوی از طریق حمید، آمده است که حارثه در وقعه ٔ احد بشهادت رسید. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 و امتاع الاسماع مقریزی ص 84 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن سعدبن مالک بن النخع النخعی.... از کهلان، از قحطان. جدی جاهلی و حجاج بن ارطاءه از فرزندان او است. رجوع به الاعلام زرکلی شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن سفیان البجلی. بقول ابن حجر از کسانی است که زمان پیغمبر (ص) را درک کرده است و بصحبت نائل نیامده. وی شوهر سلمی دختر جابر احمسیه بود. عبداﷲبن المبارک در کتاب البر و الصله آرد که ابان بن عبداﷲ البجلی، و ابان، بقول ابواحمد زبیری، از کریم بن ابی حازم مرا حدیث کرده که سلمی دختر جابر نزد عبداﷲبن مسعود آمد و گفت: «ان زوجی حارثهبن سفیان لحق باللّه قتل بطبرستان و انه خطبنی رجال و انی حبست نفسی علی زوجی افترجو لی ان اکون من ازواجه فی الجنه؟ قال نعم ». ابواحمد زبیری در روایت خود ازابان بجلی آرد که ابن مسعود گفت پیغمبر (ص) را شنیدم که فرمود «ان اول امتی لحوقاً بی امراءه من احمس » رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 46 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن سهل بن حارثهبن قیس بن عامربن مالک بن لوزان بن عمروبن عوف انصاری. صحابی است، و طبری و ابن القداح و ابن شاهین گویند که در وقعه ٔ احد بدرجه ٔ شهادت نائل گردید. عدوی گوید این وقعه را درک کرد اما شهادت او در این وقعه معلوم نیست و ابن فتحون گفته ٔ عدوی را استدراک کند. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) ابن شراحیل بن کعب بن عبدالعزی بن عوف بن عذرهبن زیدبن امری ٔ ابن القیس بن عامربن النعمان بن عامربن عبدودبن زیدبن اللات بن رفیدهبن ثوربن کلب بن وبره الکلبی. وی پدرزیدبن حارثه و جد اسامهبن زید و حارثهبن جبله سابق الذکر است. ابن منده و حاکم از طریق یحیی بن ایوب روایت کنند که رسول (ص) حارثه را به اسلام دعوت فرمود و او قبول اسلام کرد و سپس روایت خود را استدراک کرده گوید رجال اسناد این روایت مجهول اند و از راهی دیگر به احوال او شناسائی نداریم، و آنچه محقق است اینکه حارثه بطلب پسر خود زید به مکه آمد و پیغمبر (ص) او رادر کار خود مختار کرد و حارثه صحبت رسول (ص) را برگزید و جز از این راه خبری از اسلام وی در دست نیست. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 311 شود.

حارثه. [رِ ث َ] (اِخ) بنت حراط مادر ابن الهمیسع. یکی از اسلاف پیغمبر (ص) است. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 228 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری