معنی جماش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

شوخ، مست، فریبنده، آرایش کننده. [خوانش: (جَ مّ) (ص.)]

فرهنگ عمید

فریبنده، شوخ: ز شیرین‌کاری آن نقش جماش / فروبسته دهان و دست نقاش (نظامی۲: ۱۳۹)،
مست: فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز / نظر به دُردکشان از سر حقارت کرد (حافظ: ۲۷۰)،

مترادف و متضاد زبان فارسی

افسونگر، دلفریب، شنگ، شوخ، فسونکار

فرهنگ فارسی هوشیار

شوخی، فریبندگی، مستی، آرایش کننده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر