معنی جدع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(جَ) [ع.] (مص م.) بریدن و قطع کردن.

فرهنگ عمید

(ادبی) در عروض، اسقاط هر دو سبب خفیف است از مفعولات که لات باقی بماند و فاع یا فعل به‌جای آن بگذارند، و آن را مجدوع گویند،
[قدیمی] بریدن گوش، لب، یا بینی،

حل جدول

قطع کردن

بریدن

فرهنگ فارسی هوشیار

باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن

فرهنگ فارسی آزاد

جَدْع، بریدن و قطع کردن گوش و لب و بینی- حبس کردن- (جَدَعَ- یَجْدَعُ)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر