معنی ثقاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ثقاف. [ث ِ] (ع اِ) آنچه نیزه و تیر را بدان راست کنند. || قالب نیزه. ج، ثُقُف. || شکلی است از اشکال رمل. || ثفف، یعنی مخاصمت و جدال. و فی الحدیث اذا ملک اثنا عشر من بنی عمروبن کعب کان الثقف و الثقاف الی ان تقوم الساعه؛ یعنی الخصام و الجدال.
ثقاف. [ث ِ] (اِخ) ابن عمروبن شمیط اسدی. صحابی است و یا آن ثقف بالفتح است.
ثقاف. [ث َ] (ع ص) زنی ثقاف، زنی دانا و استادکار.
زن دانا زن استاد