معنی تکان دادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تکان دادن. [ت َ دَ] (مص مرکب) از جای خود حرکت دادن و راندن و لرزانیدن وجنبانیدن. (ناظم الاطباء). || جنبانیدن چنانکه دوای مایع را در شیشه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || به زیر و بالا بسختی و شدت پیاپی حرکت دادن، چنانکه فرش قالین را برای فروریزانیدن گرد انباشته ٔ درون تار و پود آن. (یادداشت ایضاً). || افشاندن. افشانیدن. نفض. (یادداشت ایضاً).

حل جدول

جنباندن

مترادف و متضاد زبان فارسی

لرزاندن، به‌لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) حرکت دادن جنبیدن. (مصدر) حرکت دادن جنبیدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر