معنی توک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

توک. (اِ) به معنی چشم باشد که به عربی عین خوانند. (برهان). چشم را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج):
ز توک مست تو عالم خراب است
به قید زلف تو خلقی گرفتار.
فرالاوی (از فرهنگ جهانگیری و رشیدی).
|| یک دسته موی و پشم را می گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک دسته موی و ابریشم. (فرهنگ جهانگیری). پشم بر تن حیوان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
چندین که مهر پیش تو سر بر زمین نهاد
دارم عجب که قندز شب را نسوخت توک.
ظهیر فاریابی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| موی پیشانی و کاکل اسب را نیز گفته اند. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). بعضی گویند به هر دو معنی آخر ترکی است. (برهان) (آنندراج). این کلمه گمان می کنم اصل توک به معنی مو در زبان آذری باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به هر دو معنی آخر رجوع به منتهی الارب ذیل کلمات خصله. عذره. عرفاص. قرن. نغرقه. قرزل. قرزله. قزیعه. قصبه. تقصبه. کعبه. تقصیب. غسنه. غسناه. نصه شود.

فرهنگ معین

یک دسته موی و پشم، موی پیشانی، کاکل اسب. [خوانش: [تر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

یک دسته موی یا پشم،
موی پیشانی اسب، کاکل،
چشم،

حل جدول

موی آذری

موی پیشانی اسب

موی پیشانی

گویش مازندرانی

تکیه، تکیه دادن، چوب قیم که به جهت پیشگری از شاخه های پرمحصول...

فرهنگ فارسی هوشیار

موی پیشانی اسب ترکی موی پیشانی، کلاله

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر