معنی توری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

توری. (ص نسبی) تورانی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ترکمان و ترک و مغول. (ناظم الاطباء). منسوب به تور (توران):
به گیتی نداند کسی همنبرد
ز رومی و توری و آزادمرد.
فردوسی.
بر اوی اندر آمد دودیده پر آب
همان زین توری شدش جای خواب.
فردوسی.
یکی چتر توری برآمد ز دور
گرفته ز هر سو سواران تور.
فردوسی.
بپوشید جاماسب توری قبای
فرودآمد از کوه بی رهنمای.
فردوسی.

توری. (ص نسبی، اِ) منسوب به تور، نوعی پارچه. پارچه ٔ لطیف و متخلخل و مشبک که حاجب ماوراء نیست و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).

گویش مازندرانی

از الحان و مقام های قدیمی منطقه مازندران

توری همان تبری است که حرفب به و تبدیل شده است، اهل تبرستان...

فرهنگ فارسی هوشیار

نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر