معنی توبه شکن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

توبه شکن. [ت َ / تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ] (نف مرکب) آنکه می شکند عهد و میثاق خود را در توبه کردن. (ناظم الاطباء). آنکه خود توبه ٔ خود شکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || که سبب شکستن توبه است. توبه شکننده دیگران را. (یادداشت ایضاً):
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.
رودکی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
آمد آن نوبهار توبه شکن
باز برگشت سوی من توبه.
فرخی.
نباشد اصلی در عشق یار توبه ٔ من
که زلف پرشکن یار هست توبه شکن.
معزی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
لیک آن مستی بود توبه شکن
منسی است این مستی تن جامه کن.
مولوی.
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن.
حافظ.
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم ؟
حافظ.
الفت ده هجران و وصال است صبوری
مخموری می توبه ده و توبه شکن شد.
نظیری (از آنندراج).
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ عمید

آن‌که توبۀ خود را بشکند و دوباره مرتکب گناه شود،
آنچه سبب شکستن توبه شود،

فرهنگ فارسی هوشیار

پتت شکن هود شکن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر