معنی تواضع کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تواضع کردن. [ت َ ض ُ ک َ دَ] (مص مرکب) فروتنی کردن. تواضع نمودن. خلاف تکبر کردن:
خوی مهان بگیر و تواضع کن
آنرا که او به دانش والا شد.
ناصرخسرو.
در خلق تواضع نکند بدگهری را
هرچند که بسیار بود گوهر کانیش.
ناصرخسرو.
هنگام غضب با تو کند دهر تواضع
هنگام جدل با تو کند چرخ مدارا.
امیر معزی (از آنندراج).
تواضع ز گردن فرازان نکوست
گدا گر تواضع کند خوی اوست.
(بوستان).
تواضع کن ای دوست با خصم تند
که نرمی کند تیغ بُرّنده کند.
(بوستان).
بنازند فردا تواضعکنان
نگون از خجالت سر گردنان.
(بوستان).
خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد
رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود.
سعدی.
رجوع به تواضع و دیگر ترکیبهای آن شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

فروتنی کردن، خضوع کردن، تعظیم کردن، ادای احترام کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

کرسیدن فروتنی کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر