معنی تن تن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تن تن. [ت َ ت َ] (اِ مرکب) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین):
در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب
در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است.
انوری (از آنندراج).
|| وزن اجزای آواز موسیقی. (فرهنگ فارسی معین). || از ارکان تقطیع. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

وزن اجزای آواز موسیقی، از ارکان تقطیع، نغمه، سرود. [خوانش: (تَ تَ) (اِمر.)]

فرهنگ عمید

(ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند، تن‌تنن، تن‌تننا،
[قدیمی، مجاز] نغمه، سرود، آواز: به چنگ و تن‌تن این تن نهاده‌ای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمه‌ش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵)،

گویش مازندرانی

تند تند، پی در پی

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) وزن اجزای آزاد موسیقی، از ارکان تقطیع، نغمه سرود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر