معنی تناوب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تناوب. [ت َ وُ] (ع مص) بنوبت کردن. (زوزنی). بنوبت کار کردن. (آنندراج): تناوبوا علی الامر؛ تداولوه بینهم یفعله ُ هذا مره و هذا مره. (المصباح از اقرب الموارد). || قسمت نمودن آب را به سنگ ریزه ٔ قسمت: تناوبوا علی الماء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنوبت گرفتن: و هم یتناوبون النوبه فیما بینهم فی الماء و غیره، یعنی ایشان به نوبت می گیرند آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) آیش بنوبت. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(تَ وُ) [ع.] (مص ل.) به نوبت کاری را انجام دادن.

فرهنگ عمید

به‌ نوبت و با فاصلۀ معین کاری انجام دادن،

حل جدول

به نوبت آمدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

بسامد، توالی، نوبت، نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام دادن، متناوب بودن

فرهنگ فارسی هوشیار

با هم نوبت گذاشتن

فرهنگ فارسی آزاد

تَناوُب، پشت سر هم و یکی بعد از دیگری انجام دادن، کاری را مثل نگهبانی و کشیک بین خود تقسیم کردن تا به تناوب یعنی یکی بعد از دیگری و بدون فاصله انجام دهند، پی در پی، پیوسته، متتابع رسیدن، به نوبت انجام دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر