معنی تمحیص در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تمحیص. [ت َ] (ع مص) آزموده گردانیدن. (زوزنی). آزمودن. || کم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: محص اﷲ عن فلان ذنوبه، ای نقصها و اذهب ماتعلق به من الذنوب و طهره و صفاه منها. (اقرب الموارد). || بی گناه کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). || پاکیزه نمودن گوشت از پی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). || دور کردن. (از ذیل اقرب الموارد).

فرهنگ معین

آزمودن، پاکیزه کردن، کاستن، گوشت را از چربی و پی جدا کردن. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

آزمودن،

فرهنگ فارسی هوشیار

پاکیزه نمودن

فرهنگ فارسی آزاد

تَمْحِیص، آزمودن و امتحان کردن، پاک و مُبَرّی کردن از عیوب و اضافات و غِش ها، مُطَهَّر کردن، دور کردن، امتحان و آزمایش،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر