معنی تقطیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تقطیر. [ت َ] (ع مص) چکانیدن. (زوزنی) (دهار). چکانیدن و قطره قطره چکانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استقطار آب دارو با قرع وانبیق. (از اقرب الموارد). قطره قطره چکیدن آب و جز آن و به اصطلاح کیمیا جدا کردن به اعانت حرارت مواد فرار جسمی را از مواد ثابت و غیر فرار آن. (ناظم الاطباء). عملی است که بوسیله ٔ آن جسمی را تبخیر میکنند وبخارهای حاصل را سرد می نمایند تا مایع شود. در صورتی که جسم مزبور ماده ٔ شیمیایی خالصی باشد نقطه ٔ جوش آن ثابت و مشخص است و برای آنکه کاملاً تبخیر شود بایستی گرما از نقطه ٔ جوش آن قدری بالاتر رود. اگر مواد خارجی غیر فراری بصورت ناخالص در جسم وجود داشته باشد این مواد بصورت باقیمانده ای باقی میماند و در این صورت جسم بر اثر تقطیر خالص میگردد. و اگر مواد ناخالص برعکس فرار و نقطه ٔ جوش آنها با نقطه ٔ جوش جسم متفاوت باشد هرکدام در زمینه ٔ گرمای معین و متفاوتی بجوش آمده تقطیر میشوند و آنها را میتوان بدین ترتیب از یکدیگر جدا کنند و این عمل را تقطیر جزء به جزء متوالی مینامند. (از کارآموزی داروسازی ص 29). رجوع به همین کتاب صص 30-33 و روش تهیه ٔ مواد آلی صص 11-49 شود. || بخوراگر کردن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج). بخور دادن جامه را با چوب عود. (ناظم الاطباء). بخور دادن جامه را با عطر. (از اقرب الموارد). || برپهلو افکندن و انداختن بگوشه ای. (منتهی الارب) (آنندراج)، یقال طعنه ُ فقطره، ای القاه ُ علی احد قطریه، نیزه زد وی را پس انداخت او را بر یکی از دو پهلویش. || انداختن کسی را بر پهلو: قطره علی فرسه، ای القاه علی قطره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || قطار کردن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و منه المثل: النفاض یقطر الجلب، یعنی اذا انفض القوم، ای فنی زادهم قطروا الابل فجلبوها لبیع قطاراً قطاراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) پیوسته روانگی بول. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: به تقطیر ای لم یستمسک بوله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برون آمدن بول اندک اندک بارها با اراده و آن حالتی است بین عسر و استرسال. (بحر الجواهر). رجوع به قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 228 ذیل تقطیر البول شود.

فرهنگ معین

چکانیدن، فرایند تبدیل گاز یا بخار به مایع. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

چکاندن، قطره‌قطره چکانیدن،
(شیمی) جدا کردن مادۀ فرّار جسمی از مادۀ غیر فرّار آن به‌وسیلۀ حرارت دادن. δ بسیاری از نوشابه‌های الکلی از طریق تقطیر به‌دست می‌آید،

مترادف و متضاد زبان فارسی

چکاندن، چکانیدن، قطره‌قطره چکاندن، جدا کردن (ماده فرار ازغیر فرار)، عرق گرفتن، عرق‌گیری کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ چکانش ویتاختن، بر پهلو افکندن ‎ (مصدر) چکانیدن، جدا کردن ماده فرار جسمی از ماده غیر فرار آن بوسیله حرارت دادن. جمع: تقطیرات.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر