معنی تقاوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تقاوی. [ت َ] (ع مص) افزون شدن شریکان. || شب گذاشتن با گرسنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قوت دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (اِ) دانه که برای زرع ذخیره کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ازاقرب الموارد). || به اصطلاح عمال، زری که به مزارعان نادار دهند برای درستی کار زراعت. (غیاث اللغات) (آنندراج). زری که پیشکی به کشاورز دهند برای خریداری بزر و جز آن. (ناظم الاطباء):
زر داد و تخم و گاو و تقاوی به هر زمین
وآورد پیشه ورز و دهاقین ز هر کنار.
قاآنی.

فرهنگ معین

(مص م.) مساعده دادن به کارگر و زارع، (اِمص.) پیش پرداخت، مساعده. [خوانش: (تَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

پیش‌پرداخت دادن به کارگر یا کشاورز، پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نیرو بخشی، پیش پرداختن ‎- 1 (مصدر) مساعده دادن بکارگر و زارع، (اسم) پیش پرداخت مساعده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر