معنی تفنن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تفنن. [ت َ ف َن ْ ن ُ] (ع مص) نوع نوع شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گونه گونه شدن. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنوع فنون چیزی. (از اقرب الموارد). || شاخ در شاخ شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || چون شاخ لرزان شدن کسی. || گونه گونه سخن گفتن و از هرگونه سخن گفتن. (از اقرب الموارد). || در فارسی زبانان امروزین، تفرج و تماشا و وقت گذرانی و بازی و لهو و لعب. کردن کاری از روی هوا و هوس. (از ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

گوناگون شدن، به سرگرمی های مختلف مشغول شدن. [خوانش: (تَ فَ نُّ) [ع.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن،
[قدیمی] گونه‌گونه شدن، گوناگون شدن،
[قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن،

حل جدول

تفریح، سرگرمی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تفریح، سرگرمی، وقت‌گذرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ هر کارگی، سرگرمی، گونه گونگی - چند شاخگی ‎- 1 (مصدر) گوناگون شدنگونه گونه گشتن، امری را بطرق مختلف انجام دادن. -3 ببازی ها و تفریحات گوناگون مشغول شدن، (اسم) سرگرمی متنوع. جمع: تفننات.

فرهنگ فارسی آزاد

تَفَنُّن، ماهر شدن، مهارت در فن یافتن، اسلوب صحیح و خوب را بکار بردن، گونه گون انجام دادن، تَنَوُّع،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر