معنی تفرق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تفرق. [ت َ ف َرْ رُ] (ع مص) پراگنده شدن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پراگنده گردیدن و پریشان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد تجمع. (اقرب الموارد):
جمعند بر تفرق عالم ولی ز ضعف
موران باپرندو سپاه پرن نیند.
خاقانی
|| جدا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- تفرق اتصال، به اصطلاح طبیبان بمعنی زخم و جراحت. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گسستن پیوسته ای اعم از دریدن، شکستن و شکافتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- || جدا شدن چیزی از دیگری یا به بریدن یا به گسستن و امثال آن. (یادداشت ایضاً).

فرهنگ معین

(تَ فَ رُّ) [ع.] (مص ل.) پراکنده شدن، جدا شدن.

فرهنگ عمید

پراکنده شدن،
پریشان گردیدن،
جدا شدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکنده‌دلی، پراکنده‌سازی، پریشانی، جدایی،
(متضاد) تجمع، پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدن،
(متضاد) متحد شدن، جمع‌شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

پراکنده شدن، پریشان شدن

فرهنگ فارسی آزاد

تَفَرُّق، پراکنده شدن، پراکندگی و پریشانی،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر