معنی تفرعن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تفرعن. [ت َ ف َ ع ُ] (ع مص) زشتخوی شدن و ستمکار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجبر و طغیان کردن بر کسی. (از اقرب الموارد). || تخلق به اخلاق فراعنه کردن. || مانستن به فرعون در تکبر و ستم. (ناظم الاطباء). || بلند و قوی گردیدن نبات. (از اقرب الموارد).
(مص ل.) مانند فرعون متکبر و ستمکار بودن، ستمکار گردیدن، (اِمص.) خودپرستی، تکبر. [خوانش: (تَ فَ عُ) [ع.]]
خودخواهی و خودنمایی کردن،
[قدیمی] گردنکشی کردن،
[قدیمی] جور و ستم کردن،
[قدیمی] گردنکشی و زشتخویی،
افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گندهدماغی،
(متضاد) افتادگی، تواضع، متفرعن شدن،
(متضاد) متواضع شدن
شاهدیسی، زشتخویی، ستمگری - 1 (مصدر) مانستن بفرعون درتکبر و ستم، زشت خوی شدن ستمکار گردیدن، (اسم) تکبر خود پرستی. جمع: تفرعنات.
تَفَرْعُن، جَبّار و ظالم شدن، مغرور و ستمکار گشتن، تکبّر و خودخواهی،