معنی تعیین کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تعیین کردن. [ت َع ْ ک َ دَ] (مص مرکب) معین و مشخص نمودن و هر نیز نمودن. (ناظم الاطباء): آنگاه مثال داد تا روزی مسعود و طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه).
کردم از جغد طلب نسخه ٔ گمنامان را
گر شود یافته تعیین تو خواهم کردن.
واله هروی (از بهار عجم).
ز قید عشقم آزادی اسیری تا ابد نبود
چو بهر عاشقی حکم ازل کرده است تعیینم.
اسیری (ایضاً).
گماردن، گماشتن
برگماشتن، منصوب کردن،
(متضاد) عزل کردن، معلوم کردن، بازشناختن، مشخص کردن
(مصدر) کسی را بکاری نصب کردن برگماشتن.