معنی تعمیر کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تعمیر کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) بنای شکسته یا جز آن را مرمت کردن:
ویرانه را چه فرش به ازنور آفتاب
تعمیر دل بساغر چون آفتاب کن.
صائب (از آنندراج).
خضر وقتی گو که تعمیر خراب ما کند
زان که گنجی هست پنهان در ته دیوار ما.
نظیری (ایضاً).
و رجوع به تعمیر و ماده ٔ بعد شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آباد کردن، ساختن، عمارت کردن،
(متضاد) تخریب کردن، مرمت کردن، بازسازی کردن، درست کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر