معنی تعظیم کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تعظیم کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) توقیر نمودن و احترام کردن. (ناظم الاطباء). بزرگداشت. بزرگ داشتن:
شاه دید او را و بس تعظیم کرد
مخزن زر را بدو تسلیم کرد.
مولوی.
|| سلام با کرنش کردن. (ناظم الاطباء). دوتا شدن به قصد تکریم و زمین بوس. و رجوع به تعظیم شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تکریم کردن، بزرگ داشتن، احترام کردن، کرنش کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ احترام کردن بزرگ داشتن، سر را بعلامت احترام خم کردن خدمت کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر