معنی تطاول کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تطاول کردن. [ت َ وُ ک َ دَ] (مص مرکب) ظلم و جور کردن. معامله کردن با درشتی و گستاخی. (ناظم الاطباء). تجاوز و تعدی:
پسندیده کاران جاویدنام
تطاول نکردند بر مال عام.
(بوستان).
تطاول که تو کردی به دوستی با من
من آن بدشمن خونخوار خویش نپْسندم.
سعدی.
چو از زلفش بدین روز اوفتادم
بمن ای شب مکن چندین تطاول.
امیرخسرو (از آنندراج).
و رجوع به تطاول شود.
ظلم کردن، ستم کردن، جفا کردن، جور کردن، تعدی کردن، دستاندازی کردن
ظلم و جور و معامله کردن با درشتی و گستاخی