معنی تشنیع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تشنیع. [ت َ] (ع مص) نیک زشت کردن و زشت گفتن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زشت گفتن به کسی و ملامت کردن کسی را. (غیاث اللغات). زشت گفتن به کسی. (آنندراج). بسیار سرزنش و بدگویی کردن کسی را: شنع فلاناً؛ کثر علیه الشناعه. (از اقرب الموارد):
همانا خروس است غماز مستان
که تشنیع او را، ز ایشان نماید.
خاقانی.
شاه تشنیع ترک خود بشناخت
هندوی کرد پیش او درتاخت.
نظامی.
زمانه ایمن از غوغا و فریاد
زمین آسوده از تشنیع و بیداد.
نظامی.
نبودش زتشنیع یاران خبر
که غرقه ندارد ز باران خبر.
(بوستان).
به تشنیع و دشنام و آشوب و زجر
سفید از سیه فرق کردم چو فجر.
(بوستان).
و گر قانع و خویشتن دار گشت
به تشنیع خلقی گرفتار گشت.
(بوستان).
و غلبه و آواز برداشتند و تشنیع آغاز نهادند. (جهانگشای جوینی).
کش کشانش آوریدند آن طرف
او فغان برداشت بر تشنیع و تف.
مولوی.
من نیم در امر و فرمان نیم خام
تا بیندیشم من از تشنیع عام.
مولوی.
|| زشت شمردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آشکارا نمودن. || خویشتن درچیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || به ستوه آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || کوشیدن و سرعت نمودن در رفتار. (از اقرب الموارد). || کوشیدن ستور و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). انکماش و کوشش بعیر دررفتار. (از اقرب الموارد). کوشیدن در رفتار و شتابی کردن. (ناظم الاطباء). || خرامیدن ماده شتر در رفتار. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) بد گفتن از کسی، رسوا ساختن.

فرهنگ عمید

بسیار‌بدگفتن از کسی، کسی را زشت شمردن، عیوب کسی را آشکار کردن، رسوا ساختن کسی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدگویی، رسواسازی، شناعت، ناسزاگویی،
(متضاد) تحسین، بد گفتن، رسوا ساختن، زشت شمردن

فرهنگ فارسی هوشیار

عیب کسی را آشکار کردن

فرهنگ فارسی آزاد

تَشْنِیع، زشت شمردن، ملامت کردن و عیب دانستن، بد گفتن و عیوب را نمودار کردن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر