معنی تسوید در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تسوید. [ت َ س ْ] (ع مص) مهتر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج). مهتر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سید و رئیس کردن کسی را. (از متن اللغه). سید گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سیاه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). سیاه کردن و کنایه از نوشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). رنگ چیزی را سیاه گردانیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مهتران قومی را کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بزرگ قومی را کشتن. (از متن اللغه). کشتن بزرگ و مهتری را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کوفتن پلاس کهنه را جهت تداوی پشت ریش شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || دلیر گردانیدن کسی را. (از متن اللغه). || دلیر شدن. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) سیاه کردن.

فرهنگ عمید

سیاه‌ کردن،
[مجاز] نوشتن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیاه کردن، پیش‌نویس کردن، چرکنویس کردن، مسوده کردن،
(متضاد) پاکنویس کردن، نگاشتن، نوشتن

فرهنگ فارسی هوشیار

مهتر کردن، سیاه کردن

فرهنگ فارسی آزاد

تَسْوِید، سیاه کردن، سواد نمودن، مهتر و سید گردانیدن... (در فارسی بمعنای نوشتن و سواد برداشتن... استعمال میشود که خارج از این لغت نیز وقتی میگویند "چند صفحه ای سیاه نمودم " یعنی " چند صفحه ای مُسْوَدَّه کردم و نوشتم")،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر