معنی تساقط در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تساقط. [ت َ ق ُ] (ع مص) بیوفتادن (زوزنی). بیفتادن (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پی درپی افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تتابع سقوط چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خود را بر چیزی افکندن. || (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || افتادن. || بیفکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(تَ قُ) (مص ل.) سقوط کردن، فروافتادن.

فرهنگ عمید

پی‌درپی افتادن، از پی هم افتادن،
خود را بر چیزی افکندن،

فرهنگ فارسی هوشیار

پی در پی افکندن

فرهنگ فارسی آزاد

تَساقُط، سقوط کردن، پی در پی افتادن، ساقط شدن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر