معنی ترقیم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ترقیم. [ت َ] (ع مص) مخطط بافتن جامه را و خطدار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کتابت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوشتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آراستن خط و نقطه نهادن تا واضح گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). || نزدیک با هم نمودن سطور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || داغ کردن شتر را. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
(تَ) [ع.] (مص م.) نوشتن، خط نوشتن.
خط کشیدن،
خط نوشتن،
[قدیمی] نقطهگذاری کلمات برای آسانتر خوانده شدن،
تحریر، کتابت، نگارش، نگاشتن، نوشتن،
(متضاد) تقریر
خط نوشتن
تَرْقِیم، خط نوشتن، رقم زدن،