معنی تراشیده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تراشیده. [ت َ دَ / دِ] (ن مف) سترده و خراشیده و رندیده. (ناظم الاطباء). || آنچه پس از تراشیدن بحاصل آید: چوب تراشیده، ریش تراشیده، سنگ تراشیده، صاف و هموار.
- ناتراشیده، خشن. ناهموار. نادرست. خلاف عقل و ادب:
بیک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی.
(گلستان).
(تَ دِ) (ص مف.) هرچیزی که آن را تراش داده باشند مانند: چوب، تخته و غیره.
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند،
تراشخورده، زدوده، سترده، صاف، هموار،
(متضاد) نتراشیده
(اسم) هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره.