معنی تدمیر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تدمیر. [ت َ] (ع مص) هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). هلاک کردن و هلاکی افکندن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات) (از المنجد): و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیراً. (قرآن 16/17).... فدمرناهم تدمیراً. (قرآن 36/25).
بدعت فاضلان منحوس است
این صناعت برای هر تدمیر.
خاقانی.
|| پشم دود کردن صیاد کازه را تا صید بوی وی درنیابد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

تدمیر. [ت ُ] (اِخ) یکی از نواحی اندلس و بر مشرق قرطبه و دارای قراء و قلاع فراوان و مسقطالرأس بسیاری از مشاهیر اسلامی است. رجوع به الحلل السندسیه و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) هلاک کردن.

فرهنگ عمید

هلاک کردن،
تباه ساختن، نابود کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تباه‌سازی، نابودسازی، هلاکت، تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

هلاک کردن

فرهنگ فارسی آزاد

تَدمِیْر، هلاک کردن، نابود ساختن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر