معنی تداول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تداول. [ت َ وُ] (ع مص) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از آنندراج). تداولته الایدی، تعاقبته، ای اخذته هذه مرهً و هذه مرهً و منه قولهم: تداولوا الشی َٔ بینهم، ای تناقلوه و قلبوه بین ایدیهم و تناوبوه. (المنجد) (از اقرب الموارد). || دست بدست گشتن. از زبانی به زبانی رفتن. رواج یافتن کلمه یا کلامی در زبانی.

فرهنگ معین

(تَ وُ) [ع.] (مص ل.) دست به دست شدن، رایج شدن.

فرهنگ عمید

رایج شدن،
[قدیمی] از یکدیگر دست‌به‌دست گرفتن، چیزی را به‌نوبت از همدیگر گرفتن، چیزی را به هم دادن و گرفتن، دست‌به‌دست گرداندن،

حل جدول

گویش مردم

مترادف و متضاد زبان فارسی

جریان، رسم، رواج، رونق، شیوع، عادت، عرف، کاربرد، استعمال، رایج شدن، رواج یافتن، شایع شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

فرا گرفتن چیزی را نوبت به نوبت

فرهنگ فارسی آزاد

تَداوُل، دست بدست گرفتن، تبادل افکار نمودن (در فارسی بمعنای رائج بودن)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر