معنی تخم کاشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تخم کاشتن. [ت ُ ت َ] (مص مرکب) تخمکاری. کاشتن تخم. تخم افشانی. تخم کِشتن. زراعت:
هر دم از شاخ زبانم میوه ٔ تر می رسد
بوستانها رسته زآن تخمم که در دل کاشتی.
سعدی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر