معنی تخریج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تخریج. [ت َ] (ع مص) بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب). بیرون آوردن. (غیاث اللغات) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تخریج چیزی از جایی، خارج کردن آن از آن جای. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || فرا راه افکندن شاگرد را. (از تاج المصادر بیهقی). شاگرد را فرا راه اوکندن. (زوزنی). فرا راه افکندن کسی را در علم و ادب و برساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ادب دادن بر نیکی. (غیاث اللغات) (آنندراج). || نوشتن بعض لوح را و گذاشتن بعض آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || بر انواع و اقسام گردانیدن عمل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر انواع گرداندن عمل چنانکه بعض آن مخالف بعض دیگر باشد. (اقرب الموارد) (المنجد). || چریدن مواشی بعض جای چراگاه را و گذاشتن بعض جای آن را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || تقویم زمین و تعیین کردن مالیات آن. (از اقرب الموارد). وضع مالیات زمین. (از المنجد). || توجیه مسئله یا آشکار کردن گونه های آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تخریج کتابی، به رده افکندن و تنظیم و ترتیب کردن مواد و یادداشتهای مهیاشده ٔ تألیف مؤلفی بدست خود یا دیگری. یادداشتهای مهیاشده ٔ کتابی را بصورت کتابی منظم و مبوب و مدون درآوردن. مواد گردکرده ٔکتابی را به باب ها و فصل های آنها نهاده، ترتیب و تنظیم کردن. پاکنویس کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تخریج مناط؛ نزد علماء علم اصول بمعنی اخاله و مناسبت است. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به اخاله و مناسبت شود. || عام فیه تخریج، سالی که در وی فراخی و تنگی است. (منتهی الارب). فراخی در جایی و تنگی در جایی دیگر. (ناظم الاطباء). || (اِ) در حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله، گریزگاه عمارت معنی شده و نیکلسن در شرح این لغت آورده است:صاحب فاتح الابیات آنرا نوعی ایوان و بالاخانه یا شاه نشین معنی کرده و کنایه از سر و گوشها و دستها و پاهایا اعضای خارجی بدن دانسته است، ولی من (نیکلسن) این معنی را دور از ذهن میدانم و تخریج در این بیت باید معنی مخرج بدهد یعنی سوراخ، دهانه، گذرگاه، دررو وگذر. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی):
در میان قصرها تخریجها
ازسوی این سوی آن صهریجها.
مولوی.

فرهنگ معین

یاد دادن، آموختن، بیرون آوردن، بیرون کردن، نفی بلد. [خوانش: (تَ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ عمید

خارج ساختن، بیرون کردن،
بیرون آوردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

بیرون آوردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر