تحمیق | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

تحمیق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تحمیق. [ت َ] (ع مص) احمق خواندن. (زوزنی) (دهار) (فرهنگ نظام). به حماقت نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب). نسبت حماقت به کسی دادن. (ناظم الاطباء). کسی را احمق خواندن و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). کسی را به حمق نسبت دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط):
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همی کند تحمیق.
حافظ (از آنندراج).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) نسبت حماقت به کسی دادن، احمق شمردن.

فرهنگ عمید

احمق شمردن، نسبت حماقت به کسی دادن، کسی را احمق خواندن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

احمق‌انگاری، نادان‌انگاری، نابخردشماری نادان‌شماری، احمق شمردن، نابخرد دانستن، نسبت حماقت‌دادن 2

فرهنگ فارسی هوشیار

احمق خواندن، بکسی نسبت حماقت دادن

فرهنگ فارسی آزاد

تَحْمِیْق، احمق شمردن، نسبت نادانی و حماقت دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر