معنی تحمل کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تحمل کردن. [ت َ ح َم ْم ُ ک َ دَ] (مص مرکب) صبر کردن و طاقت آوردن. (ناظم الاطباء). تاب آوردن. بردباری کردن. برتابیدن: با این همه تحملهای پادشاهانه میکرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 230). و آنگاه بر زبان راند که اگر من در این خدمت مشقتی تحمل کردم... به امید طلب رضا و فراغ ملک بر من سهل و آسان میگذشت. (کلیله و دمنه).
ترا تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچکس نزند بر درخت بی بر سنگ.
سعدی (گلستان).
سپر صبر تحمل نکند تیر فراق
با کمان ابرو اگر جنگ نیاغازی به.
سعدی.
آرزومند کعبه راشرطست
که تحمل کند نشیب و فراز.
سعدی.
|| بر خود رنج و مشقت آوردن و رنج کشیدن. (ناظم الاطباء).
تاب آوردن، برتافتن
برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن، بردباری کردن، شکیبا بودن، تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن، تسامحنشان دادن، تساهل کردن
صبر کردن، بردباری کردن