معنی تحشم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تحشم. [ت َ ح َش ْ ش ُ] (ع مص) ننگ داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تذمم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شرم داشتن [استحیا]. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || غضب نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || صاحب چاکران و خدمتکاران شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج):
حُسّاد تو پیش تو ذلیل و متحیر
تو با شرف و حشمت و با جاه و تحشم.
سوزنی.

فرهنگ فارسی هوشیار

ننگ داشتن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر