معنی تجوز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تجوز. [ت َ ج َوْ وُ] (ع مص) آسان فاگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). آسان فراگرفتن. (زوزنی). آسان فراگرفتن چیزی را و چشم پوشی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || عفو کردن گناه کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || قبول کردن درم های مغشوش. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || سبک گزاردن نماز را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). و در حدیث: اسمع بکاء الصبی فاتجوز فی صلاتی. (اقرب الموارد). || سخن بمجاز گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
آسان گرفتن، آسان فراگرفتن، عفو کردن (گناه را)، سخنی به مجاز گفتن، سبک گزاردن (نماز را)، جمع تجوزات. [خوانش: (تَ جَ وُّ) [ع.] (مص ل.)]
آسان گرفتن،
تحمل کردن،
چشمپوشی کردن،
تحمل کردن، چشم پوشی
تَجَوُّز، چشم پوشی کردن و ندیده گرفتن، قبول کردن، سخن بمجاز گفتن، عفو کردن،