معنی تبهنس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
تبهنس. [ت َ ب َ ن ُ] (ع مص) خرامیدن. (از زوزنی). تبختر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و منه قول بشربن عوانه یصف الاسد: تبهنس اذا تقاعس عنه مهری... (اقرب الموارد). خرامیدن و برفتارشیر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
تبخیر، خرامیدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.