معنی تبسم زدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تبسم زدن. [ت َ ب َس ْ س ُ زَ دَ] (مص مرکب) تبسم کردن، لبخند زدن:
عشق چون مهر تبسم زندم بر لب زخم
غمزه انگشتر الماس نگین افشاند.
طالب آملی (از بهار عجم) (از آنندراج).
رجوع به تبسم و دیگر ترکیب های آن شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر