معنی تامین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ عمید

آماده کردن،
(صفت) آماده،
(صفت) دارای امنیت،
امنیت داشتن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

امان، امنیت، ایمن‌سازی، آماده‌سازی، فراهم‌سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه، آمین‌گویی، امن کردن، ایمن ساختن، ایمن کردن، امنیت‌دادن، اطمینان دادن، آماده، فراهم، مهیا، درامان، محفوظ، آمین‌گویی

فرهنگ فارسی هوشیار

امین کردن، حفظ کردن، اعتماد کردن، راستی کردن ‎ چنین باد گفتن همین گفتن، زینهار دادن، استوانیدن (اعتماد کردن)، بیمه کردن ‎ (مصدر) ایمن کردن آرام دادن بی بیم کردن، امین کردن. -3 حفظ کردن امن کردن، آمین گفتن دعای کسی را. ‎ -5 (اسم) ایمنی. جمع: تامینات. یا تامین آتیه (آینده) . اندوخته برای زندگانی آینده نهادن و پیش بینی برای معاش آتیه. یا تامین عبور و مرور. منظم ساختن خط سیر و سایل نقلیه برای جلوگیری از تصادفات. یا تامین معاش. پیش بینی و تدارک وسایل زندگی. یا تامین منافع. پیش بینی سود برای خویش. یا تامین نظر. اعمال نظر و میل خود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر