معنی تالف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
تالف. [ل ِ] (ع ص) تلف شونده. تباه. نابود.
الفت یافتن، دوست شدن، دمساز شدن،
دلجویی،
دلجویی، دمسازی، خوگری، دوستی، الفتگیری، الفتیابی، الفتیافتن، خوگر شدن، خو گرفتن، دمساز شدن، دوست شدن،
(متضاد) رمیدن، رمیده شدن
دل بدست آوردن، دوست شدن تلف شونده، تباه، نابود
تَأَلُّف، دوستی و مُؤالفت کردن، خوگرفتن، دمسازشدن، اُلفت یافتن،