معنی تاریک کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تاریک کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) تیره کردن. تار کردن: اغطاش، تاریک کردن شب را. (منتهی الارب):
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک.
سعدی.
رجوع به تاری کردن شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تار کردن، تیره کردن، ظلمانی کردن،
(متضاد) روشن کردن، مبهم ساختن، بغرنج کردن، پیچیده کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) تیره کردن تار کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر