معنی تاب و توش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
تاب و توش. [ب ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) وسایل زندگی. اسباب معیشت:
ز تنگ عیشی بی تاب و توش گشته چو مور
ز ناتوانی بی دست و پای مانده چو مار.
مختاری.
فرهنگ معین
تاب و توان، وسایل زندگی، اسباب معیشت. [خوانش: (بُ) (اِمر.)]
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) تاب و توان، وسایل زندگی اسباب معیشت.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.