بی آبرو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بی آبرو. (ص مرکب) بی عزت و بی حرمت. (آنندراج). بی اعتبار و بی شرف و رسوا و خوار و ذلیل. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || معزول. (ناظم الاطباء). || شرمگین. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
رسوا،
خوار،
شرمگین،
حل جدول
رسوا
رسوا، خوار
بدنام
بدنام، بی غیرت، بی ناموس، رسوا، فرومایه، مفتضح
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدنام، بیغیرت، بیناموس، رسوا، فرومایه، مفتضح،
(متضاد) آبرومند، آبرودار
فرهنگ فارسی هوشیار
بی اعتبار و بیشرف و رسوا و خوار و ذلیل و بی حرمت و بی عزت
پیشنهادات کاربران
سیاه رو
زشت نام
رسوا
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.