معنی بی هوا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بی هوا. [هََ] (ص مرکب، ق مرکب) (از: بی + هوا) بدون هوا. || بی توجه. بی اِشعار. بی وقوف. بی آگاهی قبلی. بی احتیاط. بی مواظبت اطراف. بی پروا: بی هوا میرفتم سرم خورد بدیوار، افتادم توی گودال. (یادداشت مؤلف).
- بی هوا رفتن، غیرملتفت رفتن. (یادداشت مؤلف).
- بی هوا گفتن، ناگهان گفتن. بی مطالعه و بیوقت سخن گفتن. یکهو گفتن.
|| دور از احتیاط. با بی پروایی. (یادداشت مؤلف):
از آن پس چو تازی تو کک را رواست
کنون رفتن تو بکین بی هواست.
(ملحقات شاهنامه ٔفردوسی).

حل جدول

ناخودآگاه، ناگهانی، یکباره

فرهنگ فارسی هوشیار

بی آگاهی قبلی، بی توجه، بی احتیاط

پیشنهادات کاربران

وکیوم

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر