معنی بی فروغ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بی فروغ. [ف ُ] (ص مرکب) (از: بی + فروغ) بی پرتو. || بی رونق. (آنندراج). || ناکامیاب. || ناتمام. || بی نتیجه. (ناظم الاطباء):
سخن گفتن من شود بی فروغ
شود پیش شه چاره ٔ من دروغ.
فردوسی.
|| نانجیب:
همان بددل و سفله و بی فروغ
سرش پر ز کین و زبان پردروغ.
فردوسی.
و رجوع به فروغ شود.
فرهنگ عمید
بیروشنی، بیپرتو، آنچه جلوه و رونقی ندارد،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.