معنی بی عاشقی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بی عاشقی. [ش ِ] (حامص مرکب) (از: بی + عاشق + ی) بدون عاشقی. بی عشق ورزی:
حیف بود مردن بی عاشقی
تا نَفَسی داری و نَفْسی، بکوش.
سعدی.
رجوع به عاشقی شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر