معنی بی رضا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بی رضا. [رِ] (ص مرکب) (از: بی + رضا) بی اجازت و خشنودی. (آنندراج). بدون اجازه. (ناظم الاطباء). بی خرسندی و خشنودی:
زن کز بر مرد بیرضا برخیزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزد.
سعدی.
و رجوع به رضا شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

ناخرسند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر