معنی بی حلم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
بی حلم. [ح ِ] (ص مرکب) بی حوصله. نابردبار: دو کس دشمن ملک و دین اند یکی پادشاه بی حلم دویم زاهد بی علم. (گلستان).
فرهنگ فارسی هوشیار
بی حوصله، نابردبار
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.