معنی بی‌زن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

بیزن. [زَ] (نف) مخفف بیزنده: بادبیزن. (یادداشت مؤلف). ممکن است «بیزن » در کلمه ٔ بادبیزن (در تداول عامه) در اصل بادبزن (از زدن) باشد یعنی بادزننده که در لهجه ٔ عامیانه «بزن » مبدل به بیزن شده است. و رجوع به بادبزن شود.

بیزن. [زَ] (اِخ) بیژن. نام پهلوانی پسر گیو و خواهرزاده ٔ رستم. وی بر منیژه دخترافراسیاب عشق داشت. (از غیاث). رجوع به بیژن شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ارمل، بی‌همسر، تنها، عزب، مجرد،
(متضاد) متاهل

گویش مازندرانی

اخمو

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر